آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 27 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی ما

بافتنیهای دخملی

تو پست قبلی قول داده بودم عکس از چیزایکه برای آرشیدا بافتم بذارم. البته تموم نشده و هنوز در حال بافت هستم. تموم که شدن عکساشون رو به این پست اضافه میکنم. اینم دخملی و کار دست مامانش: گرچه خیلی تعریفی نیستن ولی مهم اینه که با عشق مادرانه تو زمانهایی که خواب بود براش میبافتم. عکسارو میذارم که اینجا یادگاری بمونه. یه صندل جیگولی اینم تو پاهای کوچولوش   اولین بار بود که شلوار میبافتم یکم نقص داره ولی بد نشده.   شال و کلاه قبل از گذشتن ریشه ها   اینم با ریشه هاس که توی عکس زیاد معلوم نیست.   نمای پشت سارافون .هههه...
11 آبان 1392

سیزدهمین مروارید نفسم

سلام عشگم. چند روز پیش یعنی عید غدیر با پدر جون و عزیز رفتیم رشت خونه خاله ریحان. رفتنه تو ماشین خوب بودی ولی برگشت اذیتمون کردی. اونجا هم شدیدا بارون بود. در کل خوش گذشت. با دایی فرید که حسابی جور شدی و هی بهش میگفتی ببل ببل . ( بغلم کن) توی راه برگشت متوجه شدم اولین نیشت سرش یه کوچولو زده بیرون. بالایی سمت چپ. سمت راستی بالایی هم در حال درومدنه. 13 دندونه شدی عشگم. دیشب عزیز داشت تو مفاتیح پدر جون دنبال چیزی میگشت که شما اومدی و به زور ازش گرفتی و گفتی پدر جون و بردی دادی به پدر جون و خوشحال هم بودی ازین کارت. یه شب هم که داشتم تو اتاق شیرت میدادم که بخوابی کامپیوتر روشن بود و منم چشمام رو بست...
6 آبان 1392
1